خط زدن...
[ بازدید : 905 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
#رفته بودم دو سه خط
#شعر بخوانم که نشد
#دیدنت رفت چنان روی روانم که نشد کاش آن روز
#تو را دیده نبودم،هرگز خوب میشد غزل
#من بگمانم ، که نشد پیش خود گفتم از او
#دست نباید بکشم باید از
#چهره غباری بتکانم که نشد تا به خود آمدم ...
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر
شدیم
#چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپهای گل آلود #عشق
ورزیدیم.
دومین
روز بارانی چطور؟
پیشبینیاش
را کرده بودی
چتر
آورده بودی
من
غافلگیر شدم
سعی
میکردی من خیس نشوم
و
شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود
سومین
روز چطور؟
گفتی
سرت درد میکند
حوصله
نداشتی سرما بخوری
چتر
را کاملاً بالای #سر_خودت
گرفتی
و
شانه راست من کاملا خیس شد
و
چند روز پیش را چطور؟
به
خاطر داری؟
که
با یک چتر اضافه آمدی
و
مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر
برویم
فردا
دیگر برای قدم زدن نمیآیم.
#تنها برو!